گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۶۹

 

در هر دو جهان دلبر و یارم تو بسی

زیرا که به هر غمیم فریاد رسی

کس نیست به جز تو ایمه اندر دو جهان

جز آن که ببخشیش باکرام کسی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۸۱

 

دیروز فسون سرد برخواند کسی

او سردتر از فسون خود بود بسی

بر مایدهٔ عشق مگس بسیار است

ای کم ز مگس کو برمد از مگسی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۴۷

 

مادام که در راه هوا و هوسی

از کعبهٔ وصل هردمی باز پسی

در بادیهٔ طلب چو جهدی بنمای

باشد که به کعبهٔ وصالش برسی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۷۴

 

نی گفت که پای من به گل بود بسی

ناگاه بریدند سرم در هوسی

نه زخم گران بخوردم از دست کسی

معذورم دار اگر بنالم نفسی

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۷

 

ای بلبل خوش سخن چه شیرین نفسی

سرمست هوی و پای‌بند هوسی

ترسم که به یاران عزیزت نرسی

کز دست و زبان خویشتن در قفسی

سعدی
 

سعدی » گلستان » دیباچه

 

وآن دگر پخت همچنین هوسی

وین عمارت به سر نبرد کسی

سعدی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

ای آنک تو مانی و نمانی بکسی

کونین ز بوستان صنع تو خسی

از رایحه ی لطفت و انوار جمال

عیسی نفسی یافت و موسی قبسی

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

ای دیده زانوار تو موسی قبسی

وی یافته ز انفاس تو عیسی نفسی

روی تو ز بس نهانی و پیدائی

در دیده ی هر کسی و نادیده کسی

خواجوی کرمانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰

 

ای آن که به جز تو نیست فریادرسی

غیر از کرمت نداد کس داد کسی

کار من مستمند بیچاره بساز

کان بر تو به هیچ آید و بر ماست بسی

عبید زاکانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۷

 

بیچاره دل از فلک جفا برده بسی

جز لطف توأم در دو جهان نیست کسی

من منتظرم نشسته بر راه امید

فریادرسم که نیست فریادرسی

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۸

 

سرگردانم چو گوی در دست کسی

کز وی نتوانم که شکیبم نفسی

برخیز و بیا که طاقت هجر نماند

بشتاب که انتظار بردیم بسی

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۹

 

یاد تو ز دل دور نباشد نفسی

غیر از سر کوی تو ندارم هوسی

مستغرق بحر غصّه گشتم یارب

فریاد رسم که نیست فریادرسی

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۰

 

افتاده مرا با سر زلفت هوسی

با دل نبود عقل مرا دست رسی

سرّ غم تو نهفته در سینه شدم

واقف نبود جز دل من هیچکسی

جهان ملک خاتون
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۰۷

 

گر بر عدم و وجود عالم نفسی

میبود بقدر غیرتم دسترسی

میسوختم آیینه هستی همه را

تا صورت خوب او نمیدید کسی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۹۹

 

ساقی قدحی که هست عالم نفسی

وین یکنفس آن به که شود صرف کسی

نیکان گل عالمند و باقی خس و خار

با شاخ گلی نشین نه با خار و خسی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۱۰۱

 

ساقی قدحی که بیکسان را تو کسی

گر درد بسی بود دوا هم تو بسی

فریاد رس اهلی مسکین که شود

فریاد رسش که هم تو فریاد رسی

اهلی شیرازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۹

 

ما را بجهان نیست بجز یک هوسی

کایی و به پیش ما نشینی نفسی

لعل لب خود بپرسشی بگشائی

گوئی که بگو تو از کجائی چه کسی؟

اسیری لاهیجی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۲

 

این حوض که در دیده هر نکته رسی

از جام جهان نماسبق برده بسی

آیینهٔ صد صورت گوناگونست

آیینهٔ بدین گونه ندیدست کسی

محتشم کاشانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۸۸

 

در صومعه و مدرسه گشتیم بسی

در دهر نبود، هیچ فریادرسی

رندی ز کجا و زهد و سالوس کجا

دین و دنیا بهم ندیده است کسی

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۹۲

 

ای آنکه نباشدم به تو دسترسی

بی‌یاد تو بر نیارم از دل نفسی

وصل تو کجا و همچو من هیچکسی

روح القدسی نیاید از هر مگسی

رضی‌الدین آرتیمانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode