گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۲۳۰

 

مقصود ز بندگان همه خدمت اوست

و ز خدمت او مراد ما بندگی است

شاه نعمت‌الله ولی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

من بنده روی توام، ای باده پرست

وز نرگس مخمور تو جانم شده مست

چون پرتو دیدار تو ظاهر گردد

مارا بسر کوی تو یک هی هی هست

قاسم انوار
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

تا چشم تو بر کمین دلها بنشست

ابروی تو صد فتنه به عالم پیوست

از بهر خدا مکن ستیز، از سر صلح

دریاب مرا وگرنه رفتم از دست

خیالی بخارایی
 

نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

ایجامه کهنه تار و پودت شده سست

تا چند کنم پاره ات از وصله درست

آن رفت که جویم ز تو من بعد ثبات

دست از تو بصابون رقی باید شست

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

بر حلقه آن انگله چون کو پیوست

گوئی که زره زشست پیکان بنشست؟

هر جا که بود ماده نری خواهد بود

(آنجا که زره گرست پیکان گر هست)

نظام قاری
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

کردم توبه شکستیش روز نخست

چون بشکستم به توبه ام خواندی چست

القصه زمام توبه ام در کف توست

یکدم نه شکسته اش گذاری نه درست

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

رسوا شده لولیی ربالی دردست

از کوی خرابات همی آمد مست

با خویشتن این ترانه می زد پیوست

کای وای کسی که از خود و خلق نرست

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

گاهی کشیم به رفتن ای عشوه پرست

گه ز آمدن از نیست مرا سازی هست

تا چند گهی کشی و گه زنده کنی

یکباره برفتی و بکشتی و برست

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۴۲

 

آن مه که به دل حرف وفا کرده درست

دی بود به حمام پس از صبح نخست

آبی به سرم ریخت ز سرچشمه لطف

وز لوح دلم نقش بتان پاک بشست

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۵۲

 

جامی عمری به خلق عالم پیوست

زان شیوه نیامدش بجز باد به دست

فارغ ز همه کنون به کنجی بنشست

از دوستی و دشمنی خلق برست

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۴

 

هرکس که ازین جهان دلگیر بجست

از ننگ وزیر و منت میر برست

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

از گلشن عیش جام مقصود که جست؟

تا لاله صفت چهره بخوناب نشست

چون سیب دل آغشته بخون باش ز دهر

بهبود مجو که به در این باغ نرست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۲

 

گردون طبق از بلندی همت بست

شد خاک زبون پستی از همت پست

پستی و بلندی همه از همت ماست

وابسته به همت است هر چیز که هست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

جان دو جهان ز شخص من در سخنست

کان یوسف گمگشته درین پیرهن است

کوته نظران کجا شناسند مرا

چشمی که مرا شناخت هم چشم منست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

آن نیست هنر که خانه پر گنج و زرست

گر شاد کنی دل خرابی هنر است

گر گرسنه یی بلقمه یی سیر کنی

از خانه کعبه ساختن خوبترست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

در باغ می از نیک و بد مردم مست

چون میوه زهر ناک و شیرین همه هست

دانا که هلاک جاهلان دید در او

کرد این شفقت که در بر وی همه بست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

برخاست میان بسته دلم چابک و چست

میخواست که کار خود کند جمله درست

چون کرد به بیوفایی عمر نگاه

کنجی بنشست و از جهان دست بشست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

خواهی بگذری چابک و چست

میزان عمل بکف نگهدار درست

میزان رسن باز نگهدار ویست

میزان عمل نگاه دارنده تست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

آن چار کتاب حق که آمد ز نخست

بیشک همه حجت الهی است درست

قرآن که جوامع الکلم آمده است

لب همه جمع کرد و رق همه شست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

کج دست که در مال کسانش نظر است

دستش ببرند اگر چه با صد هنرست

دستی که شد از کجی در این باغ دراز

چون شاخ رزش برند اگر شاخ ز دست

اهلی شیرازی
 
 
۱
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۲۲
sunny dark_mode