خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۸۹
عیبم مکن ای خواجه که تا من هستم
بی جان و بدن قائم و بی مِی مستم
مانند خضر زنده ی جاوید شدم
چون دست ز آب زندگانی شستم
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۹۰
از باده ی بیخودی بر انسان مستم
کاگاه نیم که نیستم یا هستم
آندم که در آردم ز پای آتش دل
بیرون ز قدح کسی نگیرد دستم
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۸
دل در سر زلف دلستانش بستم
وز نرگش چشم پر خمارش مستم
من نیست شدم ز هست خود رستم
از هستی اوست هستیم گر هستم
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۹
حمام شدم به گوشه ای بنشستم
با خدمت دلاک بسی پیوستم
دستم بگرفت و بر سر بام نشاند
فی الجمله چه گویم که به مویی رستم
اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۶۸
ساقی قدحی بده که از غم رستم
در فکر تو ز اندیشه عالم رستم
زین پیش غمم بود که جان خواهد سوخت
النمة لله که از آن هم ستم
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
گر من گنه جمله جهان کردستم
لطف تو امید است که گیرد دستم
گفتی که به وقت عجز دستت گیرم
عاجز تراز این مخواه کاکنون هستم
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۵
فرمان تو آمد و ز جا برجستم
می خواندم و اسباب سفر می بستم
زان دم که گرفت این بشارت دستم
برخاستم و دگر ز پا ننشستم
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۶
تا با غم دوست عهد صحبت بستم
عهد خود از این سوی برون نشکستم
آسوده ز غوغای جهان چون معنی
در خانه اندرون خود بنشستم
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۷
تا عهد وصال گنج عشقت بستم
از شهر وجود رخت جان بر بستم
چون گوهر قیمتی معنی اندر
گنجینه قیمتی خود بشکستم
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۸
تانیت صحبت وصالت بستم
قفل در کاخ نقد جان بشکستم
همچون معنی اساس و اسباب وجود
در خانه دل نهادم و بنشستم
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۵
در خانه عشق تا که من بنشستم
از هر فکری بجز خیالت رستم
آسوده شدم که برد سلطان غمت
در کاخ وجود هر چه بود از دستم
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۰
رخت خود از اینسوی برون بربستم
چون فکر تو در درون خود بنشستم
با دست خیال تو از اینسان یعنی
تا دامن حشر عهد صحبت بستم
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۴
دی توبه به امر دوستی بشکستم
وامروز بتوبه کردن از غم رستم
چون عضو شکسته ی که بد بسته شود
بشکستم توبه را و از نو بستم
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۷۱
هر دم نتوان کرد به جامی مستم
یک جرعه خراب داردم تا هستم
روزی که قدم نهاد در کوی تو دل
اول، ره بیرون شدنش را بستم
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹
پیوند غمت تا بدل و جان بستم
از دل ببریدم و زجان بگسستم
اندوه ترا چه شکر گویم کز وی
از شادی و اندوه دو عالم رستم
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۲
از میکده میآیم و چندان مستم
کاگاه نیم که نیستم یا هستم
از خلوت عشق تو بدیوان خرد
سد جای فتم اگر نگیری دستم
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰
امشب دگر ای دوست نه تنها مستم
دیوانه و مست هر چه خواهی هستم
چون دست نمیدهد که بوسم پایت
افتاده ام از پای که گیری دستم
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱
پیوند غمت تا بدل و جان بستم
از دل ببریدم وز جان بگسستم
اندوه تو را چه شکر گویم کزوی
از شادی و اندوه دو عالم رستم
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۷۴ - سیف الدّین باخرزی
گر من گنهٔ همه جهان کردستم
عفو تو امید است که گیرد دستم
گفتی که به وقت عجز دستت گیرم
عاجزتر ازین مخواه، کاکنون هستم
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۲۵ - زاهد گیلانی
عمری به در مدرسهها بنشستم
با اهل ریا و کبر و کین پیوستم
از یک نظر عاشق رمزی آخر
هم از خود هم ز غیر خود وارستم