گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

نه چشم تو را بر اشکم آمد نظری

نه آه مرا در دل سنگت اثری

این حسرت دیگر که غمت کشت مرا

وز حسرت من نیست هنوزت خبری

صفایی جندقی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

گر جز بخدای حاجت خویش بری

میدار یقین که پرده خویش دری

داری چه طمع ز طمع زنبور کز او

یک نوش طلب نکرده صد نیش خوری

صفی علیشاه
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۵۰

 

یا رب به من و روی سیاهم نظری

کز خیر نمانده در وجودم اثری

گر عفو تو شامل گنه‌کاران است

دیگر نبود ز من گنه‌کارتری

صامت بروجردی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۵۹

 

ای آنکه به عشق در دو عالم سمری

وز هر دو جهان به چشم من خوب‌تری

دادی ز برای من گلابی چون اشک

معلوم شد از گریهٔ من بی‌خبری

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۶۱

 

زین باده فرستادمت ای رشک پری

من باخبرم بسی که که تو بی خبری

چون نرگس مست نیستم تا به خمار

بوئی و چو پژمرده شدم درگذری

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۶۸ - ترشی

 

ای آنکه ز پای تا بسر چون شکری

دادم ز برایت ترشی مختصری

ترسم که در آیینه ببینی رخ خود

وز شیرینی دل خودت را ببری

ادیب الممالک
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۲ - به یکی از رقبای سیاسی

 

آقای جلیل بی‌جلالی و فری

از مردمی و مهر و وفا بی‌خبری

ای کاشی نوخاسته بر خوبش مبال

کز کاشی نو ساخته بی‌قدرتری

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

ای آنکه بمن ز من تو نزدیکتری

تا کرده بیان ز حالتم باخبری

قلب و بصرم بنور خود روشن کن

ای آنکه مرا خالق قلب و بصری

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۴
۵
۶