نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب القرد و السلحفاة » بخش ۶ - حکایت شیر و روباه و خر
گر ماه شوی بهآسمان کم نگرم
ور بخت شوی رخت به کویت نبَرم
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۳
آن ماه به کشتی در و من در خطرم
چون کشتی از آب دیده آسیمه سرم
ز آن باد کز او به شادی آرد خبرم
چون آب نشینم و چو کشتی بپرم
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۹
ای باغ رخت گریز گاه نظرم
گر باشد صد هزار جان دگرم
[بیت دوم در نسخهٔ دیجیتالی مشکل دارد]
[بیت دوم در نسخهٔ دیجیتالی مشکل دارد] ...رم
عطار » مختارنامه » باب نهم: در مقام حیرت و سرگشتگی » شمارهٔ ۳۱
نه در سفرم یک دم و نی در حضرم
نه خواب و خورم هست و نه بیخواب و خورم
نه باخبرم ز خویش و نه بیخبرم
چون حیرانی نشستهام مینگرم
عطار » مختارنامه » باب نهم: در مقام حیرت و سرگشتگی » شمارهٔ ۳۲
چندان که بدین قصه فرو مینگرم
یک ذرّه نمیرسد ز جائی دگرم
هرچند که شایسته و زیبا پسرم
نه کار من است این و نه کار پدرم
عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۲۰
هر روز درین دایره سرگشتهترم
چون دایرهای بمانده بی پا و سرم
و امروز چنان شدم که آبی نخورم
تا هم چندان خون نچکد از جگرم
عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۱۰
عمری که ز رفتنش چنین بیخبرم
بگذشت چو باد و پیری آمد به سرم
شد روز جوانی و درآمد شب مرگ
وز بیم شب نخست خون شد جگرم
عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۱۴
تا کی رانی از در خود دربدرم
تا کی سوزی ز آتش هجران جگرم
آخر نظری کن که اگر بعد از این
خواهی که نظر کنی نیابی اثرم
عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۳۵
گر بی تو دمی خون جگر مینخورم
آغشته همی شوم ز خون جگرم
کار تو به هیچ گونه پی مینبرم
سر گردانا که من به کارتو درم!
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۱۱
ای شمع چگل! تاتو برفتی ز برم
من کُشتهٔ هجر تو چو شمع سحرم
دور از تو چنان شدم که در روی زمین
گر بازآیی باز نیابی اثرم
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۸۶
شمع آمد و گفت: دائماً در سفرم
میسوزم و میگدازم و میگذرم
بخت بدِ من چو رشته در کارم کرد
بنگر که ازین رشته چه آید به سرم
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۳
آن روز که بر خاطر عالی گذرم
از عجب چو نرگس همه در خود نگرم
از کوی تو ار باد قبولی جهدم
مانندۀ برگ گل ز شادی بپرم
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۴
بی روی تو صدره بگل ار برگذرم
ممکن نبود که نیز در وی نگرم
ور چند بنفشه خرده کاری سازد
با خّط تو سبلتش بیک جو نخرم
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۵
گر آب خورم درد شود بر جگرم
ور خواب کنم گرد شود در بصرم
هرج آن سبب راحت خود می شمرم
رنجم همه زانست چو در می نگرم
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » باب اول در دیباچه کتاب
من چون ریگم غم تو چون آب خورم
هرچند همی بیش خورم تشنهترم.
نجمالدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۵
عمری است که در راه تو پای است سرم
خاک قدمت به دیدگان می سپرم
ز آن روی کنون آینهٔ روی توام
از دیدهٔ تو به روی تو می نگرم
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۸
بی روی تو، ای دوست، به جان در خطرم
در من نظری کن، که ز هر بد بترم
جانا، تو بیک بارگی از من بمبر
کز لطف تو من امید هرگز نبرم
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۹
دل نزد تو است، اگر چه دوری ز برم
جویای توام، اگر نپرسی خبرم
خالی نشود خیالت از چشم ترم
در کوزه تو را بینم اگر آب خورم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۵
از دوستیت خون جگر را بخورم
این مظلمه را تا به قیامت ببرم
فردا که قیامت آشکار گردد
تو خون طلبی و من برویت نگرم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۸۸
گر ماه شوی بر آسمان کم نگرم
ور بخت شوی رخت بسویت نبرم
زین بیش اگر بر سر کویت گذرم
فرمای که چون مار بکوبند سرم