گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۱۰
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۸

 

یک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد

از کوزه شکسته‌ای دمی آبی سرد

مأمور کم از خودی چرا باید بود

یا خدمت چون خودی چرا باید کرد

۲ بیت
خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۶۵

 

دیدم به سرِ عمارتی مردی فرد،

کاو گِل به لگد می‌زد و خوارش می‌کرد،

وان گِل به زبانِ حال با او می‌گفت:

ساکن، که چو من بسی لگد خواهی‌خورد!

۲ بیت
خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۱۸

 

روزی است خوش و هوا نه گرم است و نه سرد،

ابر از رُخِ گلزار همی‌شوید گَرْد،

بلبل به زبانِ پهلوی با گلِ زرد،

فریاد همی‌زند که: می باید خورد!

۲ بیت
خیام
 

خیام » رباعیات خیام به پژوهش سیدعلی میرافضلی » رباعیات محتمل » شمارهٔ ۱۶

 

از گردش تو ای فلکِ گَردا گَرد

آن کیست که نیست در جهان بی غم و درد

از شخصِ یکی مرد برآوردی گرد

که‌ش مِثلْ به روزگارْ نتوانی کرد

۲ بیت
خیام
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

ای دل چو به تو چشم تو بهتر نگرد

ترسم که ترا چو شمع چشمت بخورد

از دیده بر آتش تو ریزم آبی

تا از تو بلای چشم من در گذرد

۲ بیت
ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۸

 

با انده جفت گشتم از شادی فرد

ایام وفا چیست ولی چتوان کرد

اندیشه چو دانش است می باید داشت

اندوه چو روزی است می باید خورد

۲ بیت
ابوالفرج رونی
 

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۵۹

 

ای از همه خسروان چو افریدون فرد

وز دولت تو رسیده بر گردون گَرد

ای ‌گشته به دولت تو روزافزون مرد

ایزد به تو این جهان ا‌همه‌ا میمون‌ کرد

۲ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۶۰

 

ای صدر جهان هرکه می‌کین تو خورد

از رنج خمارگشت با ناله و درد

گر شیر سیه بود به هنگام نبرد

شد عاقبت کار به حال سگ زرد

۲ بیت
امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷

 

روزی که بود دلت ز جانان پر درد

شکرانه هزار جان فدا باید کرد

اندر سر کوی عاشقی ای سره مرد

بی شکر قفای نیکوان نتوان خورد

۲ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۳

 

چون چهرهٔ تو ز گریه باشد پر درد

زنهار به هیچ آبی آلوده مگرد

اندر ره عاشقی چنان باید مرد

کز دریا خشک آید از دوزخ سرد

۲ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۴

 

گفتا که به گرد کوی ما خیره مگرد

تا خصم من از جان تو برنارد گرد

گفتم که نبایدت غم جانم خورد

در کوی تو کشته به که از روی تو فرد

۲ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶

 

رو گرد سراپردهٔ اسرار مگرد

شوخی چکنی که نیستی مرد نبرد

مردی باید زهر دو عالم شده فرد

کو درد به جای آب و نان داند خورد

۲ بیت
سنایی
 

وطواط » رباعیات » شمارهٔ ۱۸ - در مدح ملک اتسز

 

ای شه‌، که به جامت می صافی‌ست نه دُرد

اعدای تو را ز غصه خون باید خورد

گر دشمنت ای شاه‌، بوَد رستم گرد

یک خر ز هزار اسب نتواند برد

۲ بیت
وطواط
 

عین‌القضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل سادس - حقیقت و حالات عشق

 

اول که بتم شراب صافی بی درد

می‬داد، دلم ز من بدین حیله ببرد

و آنگاه مرا بدام هجران بسپرد

بازار چنین کنند با غر چه و گرد

۲ بیت
عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۸۳

 

گر باد صبا بر سر زلفت گردد

بر باد صبا عاشق تو رشگ برد

ور هیچکسی ز خلق در تو نگرد

بر خود دل من جامۀ هستی بدرد

۲ بیت
عین‌القضات همدانی
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۱

 

مریخ سلاح چاوشان تو برد

گوی تو زحل به پاسبانی سپرد

در ملکت تو چه بیش و کم خواهد شد

گر چاوش تو به پاسبان برگذرد

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۲

 

چون نیست یقین که شب چه خواهد آورد

پیشش غم ناآمده نتوانم خورد

فردا چو ندانم که چه خواهد بودن

امروز چه دانم که چه می‌باید کرد

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۳

 

آن نور که ملک یافت از روی تو فرد

از هیچ فلک به دست نتوان آورد

وان سایه که بر زمانه عدلت پوشید

خورشید به نور پیسه نتواند کرد

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴

 

عاقل چو به حاصل جهان درنگرد

خشک و تر آسمان به یک جو نخرد

کو هرچه دهد یا که بیارد ببرد

حاشا چو سگی که قی کند خود بخورد

۲ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵

 

هر تیره شبی که ره به روزی نبرد

گردن به حساب عمر من برشمرد

با این همه ماتم فراقش دارم

گرچه به هزار گونه محنت گذرد

۲ بیت
انوری
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۰
 
تعداد کل نتایج: ۱۸۳