گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۱۷

 

عنبر زلفی که ماه در چنبر اوست

شیرین سخنی که شهد در شکر اوست

زان چندان بار نامه کاندر سر اوست

فرمانده روزگار فرمانبر اوست

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۱۸

 

عقرب سر زلف یار و مه پیکر اوست

با این همه کبر و ناز کاندر سر اوست

شیرین دهنی و شهد در شکر اوست

فرمانده روزگار فرمانبر اوست

ابوسعید ابوالخیر
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۲

 

آن را که تو در دلی خرد در سر اوست

وآن را که تو رهبری فلک چاکر اوست

آن را که به بالین تو یک شب سر اوست

سرو و گل و مهر و ماه در بستر اوست

مسعود سعد سلمان
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

شاهی که سعادت و ظفر رهبر اوست

در چشم فلک سرمه ز خاک در اوست

رنجور شد از پای و سزا نیست به رنج

آن پای که سرهای سران چاکر اوست

مجیرالدین بیلقانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

تیغ تو که مرگ جرعة ساغر اوست

سرچشمة آب نصرت اندر سراوست

رخساره بخون دشمنانت شوید

این نیز نشان پاکی گوهر اوست

کمال‌الدین اسماعیل
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

آه جگر ماست که آتش شرر اوست

مژگان تر ماست که صد ابر تر اوست

زلف تو که چون راهزنان گوشه گرفتست

هر فتنه که در شهر شود زیر سر اوست

بلبل به قفس داشتن امروز روا نیست

[...]

فیاض لاهیجی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

آیینه روی دلبران، مظهر اوست

چشم سیه خوش نگهان منظر اوست

منظور حقیقت است از حسن مجاز

ابروی بتان طاقنمای در اوست

واعظ قزوینی
 
 
sunny dark_mode