گنجور

 
۱
۴
۵
۶
۷
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

آورد خط آن نگار تا بنماید

ما را که شب و روز بهم می شاید

با عارضش آفتاب ماننده بود

گر وقت کسوف نور او بفزاید

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۴

 

هر نقش که از پرده فلک بنماید

شب جمله مرا شعبده بر میآید

فرقی که میان او و لعبت باز است

آنستکه این دیر ترک میپاید

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۶

 

هر چند که دخت رز طرب افزاید

و ابواب فتوح روح را بگشاید

من عزم طلاق او مصمم کردم

کز وی همه فرزند خبائث زاید

۲ بیت
ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

ای شمع اگر زانک بسوزی شاید

کز آتش سینه ات روان بفزاید

چونست که رشته خوردی و دمبدمت

ماهیچه ی ئی از دهن برون می آید

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

سروی که بنفشه بر سمن فرساید

یاری که روان بخشد و روح افزاید

گوئی ز سر زلف کژش یک سر موی

دارد بوئی و بوی آن می آید

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

هر دم که مرا از طلعتت یاد آید

صد چشمه ی خونم از جگر بگشاید

بی یاد تو هر دم که بر آید با دست

بیچاره کسی که باد می پیماید

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

گر پیرهن کشیده ات می باید

زانکس بطلب که هر شبت می گاید

از پیرهن کشیده چیزی ناید

شلوارت اگر کشیده باشد شاید

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۵۰

 

آن شب که ز زلفت گرهم بگشاید

گردون، سر رشته از کفم برباید

آن روز که رخسار تو بینم به مراد

ناگاه شب از کناره بیرون آید

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۰

 

آن یار که مشک بر قمر می‌ساید

از لعل لبش در و گهر می‌زاید

هر چند که خائیده سخن می‌گوید

شیرین دهنش ولی شکر می‌خاید

۲ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۹ - رباعی

 

لازم نبود که آنچه دولت باید

نقش فلکی هم آنچنان بنماید

شاید که تو را چنانکه باید ناید

باید که تو را چنانکه آید شاید

۲ بیت
سلمان ساوجی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۸

 

هر آینه ای که در نظر می‌ آید

آن نور دو چشم ما به ما بنماید

هر چند که آینه نماید او را

او آینه را به حسن خود آراید

۲ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹

 

فقری که از او غنای مطلق آید

گر زان که طلب کنی به جان می شاید

من فقر همی جویم و آن خواجه غنا

از خواجهٔ ما فقر و غنا می آید

۲ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۰

 

آب است که جان ما از او می یابد

وز دیدن او نور بسی افزاید

هر سو که روان شود حیاتی بخشد

هر نقش که او را بدهی برباید

۲ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۴

 

انسان خوشی محققی پیش آید

صد دل به دمی ز دلبران برباید

آن نور دو چشم نعمت الله بود

حق بیند و حق به مردمان بنماید

۲ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۵

 

هستی یکیست آنکه هستی شاید

این هستی تو به هیچ کاری ناید

رو نیست شو از هستی خود همچون ما

کز هستی تو هیچ دری نگشاید

۲ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۲۶۴

 

هر کس که به قول خویش ثابت ناید

او را تو اگر یار نخوانی شاید

۱ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

گر حرف به تو جمال خود بنماید

بر تو در گنج معرفت بگشاید

بی صوت و حروف با تو آید به حدیث

نطقی که به صورت و حرف اندر ناید

۲ بیت
نسیمی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴

 

آن پیر که جنبشی ازو می آید

معشوقه اگر جوان بود می شاید

ور پیر بود زن و جوان باشد مرد

حیف است که پیر را جوان می گاید

۲ بیت
ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵

 

تیر تو چو شست کابلی بگشاید

خال از رخ زنگیچه شب برباید

گویی که مهست در سراپرده قوس

چون روی تو در برج کمان بنماید

۲ بیت
ابن حسام خوسفی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » لغزها » لغز تنکه

 

آن سیم بدن چیست که دل برباید

از وی گرهی دو صد گره بگشاید

بی چین جبین بهیچ جا می نرود

وز چین جبین او فرح می‌زاید

۲ بیت
اهلی شیرازی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
 
تعداد کل نتایج: ۱۳۲