گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۸

 

خاقانی را که آسمان بستاید

ای فاحشه زن تو فحش گوئی شاید

هجو تو کنون بسان مدح آراید

کز بادهٔ نیک سرکه هم نیک آید

خاقانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷

 

می‌زن نفسی، کاین دم از او می‌زاید

وین دم، دم ماست، گر تو را می‌شاید

گر در یابی، زنده بمانی جاوید

ور نه دم ماست، هم به ما می‌آید

باباافضل کاشانی
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۹

 

عاشق ز کسی نکاهد و نفزاید

لب بندد و راز پیش کس نگشاید

چون کامل شد بترسد از غیرت دوست

هرگز خود را به خویشتن ننماید

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق » شمارهٔ ۱۹

 

در جنب رخت چو ماه میننماید

میگردد و میکاهد و میافزاید

از غیرت روی همچو خورشید تو ماه

دیرست که ماهتاب میپیماید

عطار
 

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۴۷

 

این خط که همی رخ تو را آراید

طوطی ست که بر بوی شکر می آید

گر دل بخری،شکر فروشی،شاید:

زان پیش که طوطی شکرت بر باید

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۵۰

 

در مستی اگر زمن گناهی آید

شاید که دلت سوی جفا نگراید

چشمت به خمار عالمی بر هم زد

گر من گنهی کنم به مستی شاید

ظهیر فاریابی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۸ - داستان شاه کشمیر با پیلبان

 

هر روز فلک حادثه نو زاید

کاندیشه به جهد، مثل آن ننماید

روشنتر از آفتاب رایی باید

تا مشکل روزگار را بگشاید

ظهیری سمرقندی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

دست تو، کزو گنج گهر می‌زاید

بحری است، که یک دم از سخا ناساید

وز باد، سماع اگر بجنبد شاید

کز جنبش باد، بحر در موج آید

اثیر اخسیکتی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۰۳

 

فرمان فرمان اگر فرستی شاید

درمان درمان ما از آن افزاید

عصیان عصیان گرچه زما می آید

احسان احسان زحضرتت می آید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۰۵

 

در آتش عشق رنگ دل بزاید

جز در غم عاشقی طرب نفزاید

در عشق دل و دلبر ثابت باید

یا رب تو دلی بخش که آن را شاید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۳۲ - نعت النبوة

 

جز در غم تو شادی من نفزاید

جز در طلبت جان و دلم ناساید

خاک در تو چو سرمه در چشم کشم

ملک دو جهان به چشمم اندر ناید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۶۸ - الرّضا و التّسلیم

 

چون کار به جدّ و جهد ما برناید

دلتنگ مشو که آنچنان می باید

چون نور فرا رسد چنان بگشاید

کز دامن صبح روز روشن زاید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۹۵ - الاسرار

 

او را زدرون خانه دردی باید

کز قصّه شنیدن این گهر نگشاید

در خانه اگر تو را بود چشمهٔ آب

به از رودی که از آن زجایی آید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۵۴ - الرجاء

 

با رنگ ز تیغ او دلم نزداید

می باشم از آن گونه که او فرماید

نومید نیم ز فضل او زیرا کاو

هرگه که دری ببست صد بگشاید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۵۷ - الرجاء

 

چون کار به جهد و جدّ تو برناید

دلتنگ مشو که آنچنان می باید

چون نور فراز شد جهان بگشاید

کز دامن صبح روز روشن زاید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۵۸ - الرجاء

 

راه تو به جز تو دیگری ننماید

بی حکم تو کس را نفسی برناید

بگشای در بستهٔ شادی بر ما

هرگه که دری ببست صد بگشاید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۳ - الشریعة

 

جان آید و راه عشق می پیماید

ره دشوار است رهبری می باید

عقل آمد و ره به خود نمی داند رفت

شرع آمده است تا رهش بنماید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۱۱ - الشریعة

 

چون دیدهٔ عقل راهرو بگشاید

در ظلمت شب همی چراغش باید

چشم ارچه که روشن است از نور بصر

جز شرع ره راست بد و ننماید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۱۴۳ - الصّبر

 

بر مردم اهل گر بد و نیک آید

گه بسته شود کار و گهی بگشاید

غم در دل تو حامله ورجای گرفت

دلتنگ مشو بوک به شادی زاید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۱۴۴ - الصّبر

 

کاری که فروبندد و رخ ننماید

دلتنگ مشو که عاقبت بگشاید

یاقوت همی قیمت از آن افزاید

کز سنگ به روزگار بیرون آید

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۷
sunny dark_mode