×
خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵
چون بلبل مست راه در بستان یافت
روی گل و جام باده را خندان یافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۱۱
هر دل که ز ذوق آن حقیقت جان یافت
هر چیز که یافت جامهٔ جانان یافت
آن را منشین که یک دمش نتوان دید
آن را مطلب که هرگزش نتوان یافت
عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۴۱
گفتم: جانا هیچ کسی جانان یافت
یا در همه عمر آن چه همی جست آن یافت
گفت: از پس صدهزار قرن ای عاقل
بس زود بود هنوز گر بتوان یافت
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۳
چون بلبل مست راه در بستان یافت
روی گل و جام باده را خندان یافت
آمد بزبان حال در گوشم گفت
دریاب که روز رفته در نتوان یافت