سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۴۶
در هجو من ای قوامی فرزانه
گر ماز شدی تا بسر خمخانه
من سوزنیم گنگ و نر و دیوانه
بندم و تیر هر دو از یکنانه

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸۴
در راه فرید کاتب فرزانه
بگشاد شبی در تناسل خانه
آورده به صحرای جهان مردانه
خوارزمیکی باره و دندانه

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۴۵
مستش دیدم، گرفته راه خانه
خلقی با او، ز خویش و از بیگانه
خود را بستم برو زدم مستانه
ز آنگونه که با شمع کند پروانه

عطار » مختارنامه » باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن » شمارهٔ ۴
این بادیهٔ تو را سری پیدا نه
پختن طمعِ وصل تو جز سودا نه
جان عاشقِ تو، ولیک جان اینجا نه
تو در دلِ ما ولیک دل با ما نه

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۶۴
ای در طلب تو عاقلان دیوانه
در راه غم تو آشنا بیگانه
چون می نتوان با تو شدن هم خانه
در نور خودم بسوز چون پروانه

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۲۵
ای دل چه نشسته ای درین ویرانه
نزدیک آمد که پر شود پیمانه
امروز بکن چاره وگرنِه فردا
سودت نکند ندامت و افغانه

کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۶۶
مستش دیدم گرفته راه خانه
خلقی با او ز خویش و از بیگانه
خود را بستم برو زدم مردانه
زان گونه که با شمع کند پروانه

کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۶۷
گفتا که چو تنها شوی اندر خانه
آیم ببر تو تا کنم افسانه
شد خانه تهی ز خویش و از بیگانه
هان بر سر آن حدیث هستی یا نه؟

نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل دوم
شمع ازلی دل منت پروانه
جان همه عالمی مرا جانانه
از شور سر زلف چو زنجیر تو خاست
دیوانگی دل من دیوانه

نجمالدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۴
شمع ازلی دل منت پروانه
جان همه عالمی مرا جانانه
از شور سر زلف چو زنجیر تو خاست
دیوانگی دل من دیوانه.

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۱۶
بیگانه شوی ز صحبت بیگانه
بشنو سخن راست از این دیوانه
صد خانه پر از شهد کنی چون زنبور
گر زانکه جدا کنی ز اینان خانه

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۲۲
دانی شب چیست بشنو ای فرزانه
خلوت کن عاشقان ز هر بیگانه
خاصه امشب که با مهم همخانه
من مستم و مه عاشق و شب دیوانه

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۳۶
گفتم که توئی می و منم پیمانه
من مردهام و تو جانی و جانانه
اکنون بگشا در وفا گفت خموش
دیوانه کسی رها کند در خانه

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۳۷
گفتم که ز عشقت شدهام دیوانه
زنجیر ترا به خواب بینم یا نه
گفتا که خمش چند از این افسانه
دیوانه و خواب خهخهای فرزانه

همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۸۵
با شمع چو گرم شد سر پروانه
با شمع بسوخت خویشتن مردانه
شد در سر شمع و شمع را شب همه شب
از سوختن خویش بدو پروا نه

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۷
رفتم بعراق بر در جانانه
چون باد برون دوید یار از خانه
گفتا پی دل میا بدین نوش آباد
گفتم کاشان گفت که قم کاشانه

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۹
گنجست غم عشقش و دل دیوانه
دامست شکنج زلف و خالش دانه
ما سوخته و ساخته با آتش دل
پروانه مثال و شمع را پروانه

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۸
در عشق تو در هر دهنم افسانه
در زلف چو زنجیر توأم دیوانه
ای جان و دل آشنای کویت شده ام
چندی داری ز خویشتن بیگانه

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶
ای خواجه چه گویم چو نیی فرزانه
از شمع شکیبا نبود پروانه
عیب است خروس با زن اندر خانه
تا خود چه رسد به مردم بیگانه

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷
از چار بلا که دور باد از خانه
پرهیز کنند مردم فرزانه
از دیوار شکسته و گاو سترگ
از زال سلیطه و سگ دیوانه
