عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۸
گفتم صنما دلم ترا جویانست
گفتا که لبم درد ترا درمانست
گفتم که همیشه از منت هجرانست
گفتا که پری ز آدمی پنهانست

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵
بر جان منت جان رهی فرمانست
فرمان تو مرا جان مرا درمانست
جز تو هر کس که باشدم یکسانست
جانست و تویی بتا تویی و جانست

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۸
جویان وصال تو جدا از جانست
مست غم تو هر چه کند روی آنست
تا هر چه تو را به دوستی پیمانست
بستی و گشادنش فلک نتوانست

عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
دل مرکب حق است که درین زندانست
در عالم خاک مدتی مهمانست
دل مرغ حقیقت است در عالم حق
نی خود بازست که زینت سلطانست
دل زنده بجان و جان بود زنده بحق
[...]

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۷
آن چیست که مقصود جهانی آنست
آن طرفه که از جهانیان پنهانست
در دانش عقل و جان و تن حیرانست
آن به که چنان بود که بتوان دانست

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۸
با دل گفتم چو یار بی فرمانست
این صبر هوس پختن بیپایانست
دل گفت نفس مزن که تدبیر آنست
هم پختن این هوس که نتوان دانست

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸
در کوی غم تو صبر بی فرمانست
در دیده ز اشگ هر شبی طوفانست
دل را ز تو دردهای بیدرمانست
با این همه راضیم سخن در جانست

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب اول - در ابتداء حالت شیخ » بخش ۲
این عشق بلی عطای درویشانست
خود را کشتن ولایت ایشانست
دینار و درم نه زینت مردانست
جان کرده نثار کار آن مردانست

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۷۸ - ۲۴ - النوبة الثالثة
یک ره که دلت بمهر ما یا زانست
هجرانت کشیدن ای نگار آسانست

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۳ - النوبة الثالثة
امروز که ماه من مرا مهمان است
بخشیدن جان و دل مرا پیمانست
دل را خطری نیست، سخن در جانست
جان افشانم که روز جان افشانست

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۸ - النوبة الثالثة
امروز که ماه من مرا مهمان است
بخشیدن جان و دل مرا پیمانست
دل را خطری نیست، سخن در جانست
جان افشانم که روز جان افشانست

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۱- سورة المصابیح- مکیة » ۳ - النوبة الثالثة
بر صنع اله بیعدد برهانست
در برگ گلی هزارگون پنهانست
روز ار چه سپید و روشن و تابانست
آن را که ندید روز و شب یکسانست

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۴- سورة التغابن- مکیة » النوبة الثالثة
امروز که ماه من مرا مهمانست
بخشیدن جان و دل مرا پیمانست
دل را خطری نیست، سخن در جانست
جان افشانم که روز جان افشانست.

کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۰
تیغ تو که لب تا لب او دندانست
دندان اجل در لب او پنهانست
در چشم حسودت ار چه آبی تنگست
بسیار جهانگیرتر از طوفانست

کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱
از بس که رخ لاله خوش و خندانست
چشم تر نرگس اندر و حیرانست
رویی که بچشم می در آید اینست
چشمی که بروی می در آید انست

کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۲
وقتی که درو راحت درویشانست
از من بشنو گر بتوانی دانست
هرگه کازل و ابد بهم پیوندند
اندر دل تو وقت عبادت آنست

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۳
امروز در این خانه کسی رقصانست
که کل کمال پیش او نقصانست
ور در تو ز انکار رگی جنبانست
آنماه در انکار تو هم تابانست

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۳
این گرمابه که خانهٔ دیوانست
خلوتگه و آرامگه شیطانست
دروی پریی، پری رخی پنهانست
پس کفر یقین کمینگه ایمانست

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۸
بازآی که یار بر سر پیمانست
از مهر تو برنگشت صد چندانست
تو بر سر مهری که ترا یکجانست
او چون باشد که جان جان جانست

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳۰
با شب گفتم گر بمهت ایمانست
این زود گذشتن تو از نقصانست
شب روی به من کرد و چنین عذری گفت
ما را چه گنه چو عشق بیپایانست
