گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۸

 

بگرفت غمت باز گریبان دلم

تا خود چه شود حال پریشان دلم

در کوی تو هر شب به گدایی آمد

گر راه دهی به وصل سلطان دلم

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۹

 

جز لعل لب تو نیست درمان دلم

جز مهر رخ تو نیست در جان دلم

دل وصل تو می خرد به جانی چه کنم

من چون نبرم بگو تو فرمان دلم

جهان ملک خاتون
 
 
sunny dark_mode