گنجور

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۶۴

 

گر زلف تو سال و ماه لرزان بودی

عنبر به بها همیشه ارزان بودی

ور نه رخ تو به زلف پنهان بودی

روز و شب ازو به نور یکسان بودی

عنصری
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۷۷

 

نقّاش رخت اگر نه یزدان بودی

استاد تو در نقش تو حیران بودی

گر داغ تو ای دوست نه بر جان بودی

در عشق تو جان سپردن آسان بودی

اوحدالدین کرمانی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۲۵

 

گر گفتن اسرار تو امکان بودی

پست و بالا همه گلستان بودی

گر غیرت نخوت نه در ایام بدی

هر فرعونی موسی عمران بودی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۷۲

 

نقّاش رُخَت اگر نه یزدان بودی

استاد تو در نقش تو حیران بودی

داغ مهرت اگر نه در جان بودی

در عشق تو جان بدادن آسان بودی

مولانا
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۱

 

گر سنگ همه لعل بدخشان بودی

پس قیمت لعل و سنگ یکسان بودی

سعدی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۶

 

ای عشق تو راحت دل و جان بودی

در پیش تو هر مشکلی آسان بودی

میخواندندت کفر و تو ایمان بودی

میگفتندت درد و تو درمان بودی

نشاط اصفهانی
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳ - و له ایضاً

 

شهروزه شدی و شاه دوران بودی

بهروزه شدی لعل بدخشان بودی

با اهرمن انبازی و هم خاک نشین

‌‌هم بزم فرشته نور یزدان بودی

حکیم سبزواری