گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

گر زلف تو سال و ماه لرزان بودی

عنبر ببها همیشه ارزان بودی

ور نه رخ تو بزلف پنهان بودی

روز و شب ازو بنور یکسان بودی

اوحدالدین کرمانی

نقّاش رخت اگر نه یزدان بودی

استاد تو در نقش تو حیران بودی

گر داغ تو ای دوست نه بر جان بودی

در عشق تو جان سپردن آسان بودی

مولانا

گر گفتن اسرار تو امکان بودی

پست و بالا همه گلستان بودی

گر غیرت نخوت نه در ایام بدی

هر فرعونی موسی عمران بودی

سعدی

گر سنگ همه لعل بدخشان بودی

پس قیمت لعل و سنگ یکسان بودی

نشاط اصفهانی

ای عشق تو راحت دل و جان بودی

در پیش تو هر مشکلی آسان بودی

میخواندندت کفر و تو ایمان بودی

میگفتندت درد و تو درمان بودی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه