سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷۶
پر شد ز شراب عشق جانا جامم
چون زلف تو درهم زده شد ایامم
از عشق تو این نه بس مراد و کامم
کز جملهٔ بندگان نویسی نامم
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۷
پر شد ز شراب عشق جانا جامم
چون زلف تو برهم زده گشت ایامم
در عشق تو این بود مراد و کامم
کز جملهٔ بندگان نویسی نامم
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۹۴
شمع آمد و گفت: کشتهٔ ایامم
سرگشتهٔ روزگارِ نافرجامم
با آن که بریدهاند صد بار سرم
شیرینی انگبین نرفت از کامم
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة » الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان » شمارهٔ ۹۷
در پختن سودای تو چون من خامم
توسن شد و بی ثبات طبع و گامم
انگشت نمای جمله خاص و عامم
ای دوست ببین کز تو چه دشمن کامم
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱
اسلام که گم کرده ز دل آرامم
بسیار خطر دارد ازو اسلامم
ز آن آفت دین که هست اسلامش نام
ترسم که به کافری برآید نامم
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۲
زان پیش که هجر تو برد آرامم
آمد به وداع تو دل خود کامم
فریاد که بیشتز ز هنگام فراق
دل سوخت ازین وداع بیهنگامم
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۸۸
خود کرد به لطف اگرچه اول رامم
زود از نظر افکند بت خودکامم
خوی فلک است دلبرم را که چو مهر
برداشت صباح و بر زمین زد شامم
صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۳۶
نه غزه به طاعت و نه ننگ و نامم
خالی بود از می حقیقت جامم
اسباب امیدواری من این است
کامروز سواد لشگر اسلامم
صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۳۶
نه غزه به طاعت و نه ننگ و نامم
خالی بود از می حقیقت جامم