گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۰

 

آن بت که بهین لفظ بود دشنامش

از حسن و لطافتست هفت اندامش

آن بد که نمود بنده را بادامش

بنمود بجنگ هفتخوان هم نامش

قطران تبریزی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰۴

 

گه باده لقب نهادم و گه جامش

گاهی زر پخته گاه سیم خامش

گه دانه و گاه صید و گاهی دامش

این جمله چراست تا نگویم نامش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۳۶

 

در مجلس سلطان بشکستم جامش

تا جنگ شود بشنوم آن دشنامش

والله که چنان فتاده‌ام در دامش

کز پختهٔ او نمی‌شناسم خامش

مولانا
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۵۳

 

پسنه دهنی که مستم از بادامش

تا زر ندهی مرا ندانی نامش

خواجوی کرمانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

آن خواجه که کم باد ز عالم نامش

تریاکی بس اگر دهم دشنامش

چون قبه خشخاش گرش تیغ زنم

تریاک برون تراود از اندامش

ابوالحسن فراهانی