گنجور

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۲

 

ای صحن سرائی که بهشتت همتاست

آرامگه دلی و جانهات بهاست

ارکانت چو خانه خدا باقی باد

با خانه خدا که سایه لطف خداست

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۳

 

امشب که به عزم راه بر خواهی خاست

گر خواهی راست عمر من خواهی کاست

باری به وداع دربرم گیر دمی

گر عذر دل خسته من خواهی خواست

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۴

 

شاها کرمت قیام فرمود و رواست

لیکن ز برای نکته ای نازیباست

تو عالمی و مرا اگر برخیزی

گویند مرا که از تو عالم برخاست

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۵

 

در پارس به رایگان چو صد شهر تراست

از نیم ده منت چرا غیرت خاست

ملکی که سلیمان به دعا از حق خواست

بی برزنگان بخور که در شرع رواست

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۶

 

ماهم به هوای باغ جوزا برخاست

وز قامت و رو آب گل و سرو بکاست

بگشادم خون ز دیده و عقلم گفت

مگشای در دیده که مه در جوزاست

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۷

 

گرچه همه تن به ذکر شکرت گویاست

عذرت به چنین زبان نمی آید راست

شکر کرمت به لفظ جان باید گفت

عذر قدمت ز دیدگان باید خواست

مجد همگر
 

سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲

 

وه وه که قیامتست این قامت راست

با سرو نباشد این لطافت که تراست

شاید که تو دیگر به زیارت نروی

تا مرده نگوید که قیامت برخاست

سعدی
 

سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳

 

آن کس که خطای خویش بیند که رواست

تقریر مکن صواب نزدش که خطاست

آن روی نمایدش که در طینت اوست

آیینهٔ کج جمال ننماید راست

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۷

 

می‌میرم و همچنان نظر بر چپ و راست

تا آنکه نظر در او توان کرد کجاست؟

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۸۰

 

می‌میرم و همچنان نظر بر چپ و راست

تا آنکه نظر در او توان کرد کجاست؟

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۷

 

می‌میرم و همچنان نظر بر چپ و راست

تا آنکه نظر در او توان کرد کجاست؟

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۸۰

 

می‌میرم و همچنان نظر بر چپ و راست

تا آنکه نظر در او توان کرد کجاست؟

سعدی
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۴۸

 

از دست رقیبان مخالف چپ و راست

با یارم اگر وصل نمی آید راست

تا خود چه خیال می پزد افسرده

دیوار حجاب نیست جانان با ماست

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۴۹

 

چشم تو ز بس که کرد خون از چپ و راست

در خون چو دلم غرق شد آنک پیداست

گر خون دلم نه غمزه ی شوخ تو ریخت

پس دامن چشم مستت آلوده است؟

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۵۰

 

با یار بگفتم به زبانی که مراست

گر آرزوی روی تو جانم برخاست

چون روی تو ماه نیست روشن، گفتم

چون قد تو سرو نیست، می گویم راست

حکیم نزاری
 

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸

 

این فرع که دیدی همه از اصلی خاست

در ذات خود آن اصل نه افزود و نه کاست

زان روی دو چشم داد و یک بینی حق

تا زان دو نظر کنی یکی بینی راست

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹

 

دلدار مرا در غم و اندوه بکاست

یک روز برم به مهر ننشست و نخاست

گفتنم: مگر این عیب ز دل سختی اوست؟

چون میبینم جمله ز بدبختی ماست

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰

 

قدش به درخت سرو می‌ماند راست

زلفش به رسن، که پای بند دل ماست

دل میل گنه دارد از آن روز که دید

کو را رسن از زلف و درخت از بالاست

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۶

 

انسبزه که گرد چشمه نوش تو خاست

در صورت اگر چه طوطی شکر خاست

لیکن چو بزیرد امن آتش دارد

گه گه بگمان فتم که دود دل ماست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

تا سقف سپهر نیل پیکر بر پاست

از جمله شهان اگر همیپرسی راست

شاهی بکرم چو ناصر ملت و دین

دارای جهان امیر ابوبکر نخاست

ابن یمین
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۱۳
sunny dark_mode