گنجور

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۷۸

 

انسان که طفیل او فلک راست مدار

باقی بودش سلسله تا روز شمار

گل هر سر سال، عالم‌آرا گردد

اما نه گلی که رفته از گلشن، پار

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۷۹

 

زردست اگرچه چهره عاشق زار

رشک چمن است طبعش از جلوه یار

گویی گل رعناست ریاضت‌کش عشق

ظاهر ز خزان غنی و باطن ز بهار

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۰

 

در گلشن دهر تا خزان است و بهار

افتد به بدان، بیشتر از نیکان کار

هرچند چمن برای گل ساخته‌اند

یک هفته‌اش از گل است و باقی از خار

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۱

 

تا دیده سرشک لاله‌گون آرد بار

پنهان بود از خلق، نشان دل زار

در گریه نخیزد از دل عاشق آه

روز باران نمی‌کند گرد، سوار

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۲

 

از اصل، ز فرع، فکر دوری‌ست فرار

گیرم که ز اصل خویش باشد بیزار

موج از دریا گریختن نتواند

هرچند که دست و پا زند بهر کنار

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۳

 

گر خانه چشم من بود تیره و تار

از گریه مدان تیرگی‌اش را زنهار

گلگون سرشک من نینگیخته گرد

چشمم ز فراق دوست آورده غبار

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۴

 

از درد نکرد دیده‌ام ضعف اظهار

وز گریه نیفتاد به روز شب تار

شد بی تو یتیم مردم دیده من

بر چهره‌اش از گرد یتیمی‌ست غبار

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۵

 

چشم ترم از گریه ندارد آزار

وز درد نیفتاده به روز شب تار

تا چشم تو اش از نظر انداخته است

بر عینک دیده‌ام نشسته‌ست غبار

قدسی مشهدی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۵

 

گر زانکه ز گفتگوی درس اسرار

بر خاطر نازک تو باشد آزار

تو معدن فضلی و بود معدن را

آزار ز دست گنج خواهان بسیار

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۶

 

در آرزوی وصال آن خوشرفتار

زان‌رو که خلا محال باشد هر بار

خلوتگه دیده از همه پردازم

شاید که به دیده‌ام درآید ناچار

فیاض لاهیجی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۱

 

یکه شوی ار زخواب غفلت بیدار

هر سوی که بنگری بود جلوهٔ یار

در هر ذره سر الهی پنهان

چون معنی نازکست در خط غبار

جویای تبریزی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

با سرمه چو شد نرگس عیّار تو یار

شد چون دل شب، روز گرفتار تو تار

شوریده سر از طلعت مشهور تو هور

خونین جگر از گونهٔ گلنار تو نار

حزین لاهیجی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۵

 

با گل میگفت بلبلی زار و نزار

کآمد بچمن بهار و دل تنگ مدار

گل گفت: چو من بباد رفتم، تو بخاک

آید بچمن خواه خزانف خواه بهار!

آذر بیگدلی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

هر روز به بستر جدائی من زار

بیمارترم ز روز اول صد بار

این درد نگر که هر زمان می کشدم

پرسیدن اغیار و نپرسیدن یار

رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

در فصل بهار کی کند ابر بهار

در موسم گل کجا کند صوت هزار

این گریه که من می کنم از دوری دوست

این ناله ی که من می کنم از فرقت یار

رفیق اصفهانی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۳۸ - بهائی عاملی طاب ثراه

 

آهنگ حجاز می‌نمودم من زار

کامد سحرم ز دل به گوش این گفتار

یارب به چه روی جانب کعبه رود

گبری که کلیسیا ازو داردعار

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۶۱ - رضی الدین نیشابوری قُدِّسَ سِرُّه

 

در جستن راز فلک دایره وار

بسیار بگشتیم به سر چون پرگار

در کار شکست این تنِ چون سوزن

دردا که نیافتیم سر رشتهٔ کار

رضاقلی خان هدایت
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

کشنید ز دور شش و هفت و سه و چار

غیر از من و یار و صد رقیبش به کنار

یک خسته دل و در پی او این همه خصم

یک دسته گل و در ره وی این همه خار

صفایی جندقی
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲