گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱۰

 

جان در غم او نماند و دلشاد شدم

کآزاده ازین خرابه بنیاد شدم

از وسوسه زندگیم قیدی بود

آن وسوسه هم نماند و آزاد شدم

اهلی شیرازی
 

شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۲۳

 

دشمن ز برم برفت و من شاد شدم

و از غصه و درد و رنج آزاد شدم

دیدم رخ عیش و چون ندیدم رخ خصم

صید دیگرى بودم و صیاد شدم

شیخ بهایی
 
 
sunny dark_mode