گنجور

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

ای ماه سخنگوی من ای حور نژاد

از حسن بزرگ ، کودک خرد نزاد

در سحر بدلبری شدستی استاد

این ساحری از که داری ای دلبر یاد

عنصری
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۸۵

 

گر درد کند پای تو ای حور نژاد

از درد بدان که هر گزت درد مباد

آن دردمنست بر منش رحم آید

از بهر شفاعتم بپای تو فتاد

ابوسعید ابوالخیر
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

گر شاه سه شش خواست سه یک زخم افتاد

زنهار مگو که کعبتین داد نداد

کان نقش که کرد رای شاهنشه یاد

در خدمت شاه روی بر خاک نهاد

ازرقی هروی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۳

 

ایزد همه ساله هست با مردم راد

بر مرد دری نیست تا ده نگشاد

ما را بدل خار بنی سروی داد

بر داشت چراغکی و شمعی بنهاد

قطران تبریزی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۲

 

در محنت شو خوش و مکن نعمت یاد

شو در ده تن که داد کس چرخ نداد

چون بار بلایی که قضا بر تو نهاد

تن دار چو کوه باش و بی باک چو باد

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

هر مرد که لاف زد شدش مردی باد

شد رادی خاک چو به منت بر داد

من بنده آن که چون هنر گیرد یاد

بی لاف مبارز است و بی منت راد

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

ای شاه جهان جهان شد از داد تو شاد

تو داد جهان ده که جهان داد تو داد

تو شاه پسندیده جهان ملک تو باد

سقای تو ابر و باد فراش تو باد

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

در محنت شو خوش و مکن نعمت یاد

شوتن در ده که داد کس چرخ نداد

بر بار بلایی که قضا بر تو نهاد

تن دار چو کوه باش و بی باک چو باد

مسعود سعد سلمان
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۲

 

کس مشکل اسرار اجل را نگشاد

کس یک قدم از دایره بیرون ننهاد

من می‌نگرم ز مبتدی تا استاد

عجز است به دست هرکه از مادر زاد

خیام
 

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۴۹

 

از تیغ چو آب تو به رزم آتش زاد

تا خصم ز باد حمله در خاک افتاد

از بیم دلش پرآتش و سر بر باد

دو دیده پرآب روی بر خاک نهاد

امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۲

 

گردی که ز دیوار تو برباید باد

جز در چشمم از آن نشان نتوان داد

ای در غم تو طبع خردمندان شاد

هر کو به تو شاد نیست شادیش مباد

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵

 

آن را شایی که باشم از عشق تو شاد

و آن را شایم که از منت ناید یاد

با این همه چشم زخم ای حورنژاد

در راه تو بنده با خود و بی خود باد

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶

 

آن به که کنم یاد تو ای حور نژاد

و آن به که نیارم از جفاهای تو یاد

گرچه به خیال تست بیهوده و باد

بیهوده ترا به باد نتوانم داد

سنایی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۴۸

 

ایشاه جهاندار، جهاندار نژاد

مرملک ترا ز خاک نصرت بنیاد

عالم چو ز آب دولتت شد آباد

شد دولت ملک ملک ناصر برباد

سوزنی سمرقندی
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۲

 

از چرخ که کامی به مرادم ننهاد

وز بخت که بندی ز امیدم نگشاد

پیروز شه طغان تکین دادم داد

پیروز شه طغان تکین باقی باد

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۳

 

دادم به امید روزگاری بر باد

نابوده ز روزگار خود روزی شاد

زان می‌ترسم که روزگارم نبود

چونان که ز روزگار بستانم داد

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۴

 

جوهر که ز ایزدش همی نامد یاد

وز مرتبه آفتاب را بار نداد

از مرگ به یک تپانچه در خاک افتاد

احسنت ای مرگ هرگزت مرگ مباد

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵

 

با هرکه زبان چرخ رازی بگشاد

چون پای نداشت پای تا سر بنهاد

زان داد سخن همی بنتوانم داد

کابستن رازهابنتواند زاد

انوری
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۷

 

آن شیفته را چو باد در بوق افتاد

آن گنبد سیم رنگ از دست بداد

از بهر مناره زاویه وقف بکرد

همسایه بد خدای کس را ندهاد

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة و العشرون - فی المعزم

 

جان روی بتافت چون بره روی نهاد

می‌رفت و دل اندر قدمش می‌افتاد

حمیدالدین بلخی
 
 
۱
۲
۳
۶
sunny dark_mode