گنجور

شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵

 

این راه زیارت است، قدرش دریاب

از شدت سرما، رخ از این راه متاب

شک نیست که با عینک ارباب نظر

برفش پر قو باشد و خارش، سنجاب

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش اول

 

از باغ جنان فتاده در دام عذاب

آدم زپی گندم و من بهر شراب

مرغان بهشتیم عجب نبود اگر

او از پی دانه رفت و من از پی آب

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم

 

صبح برآمد چه شوی مست خواب؟

کز سر دیوار گذشت آفتاب

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش اول - قسمت اول

 

بس که بود از بهر قوتش اضطراب

نه عبادت کرد عابد شب نه خواب

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم

 

قبله ای برخاستی گر ازحباب

آخر این خیمه است بس واهی طناب

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم

 

قبله ای برخاستی گر ازحباب

آخر این خیمه است بس واهی طناب

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش اول

 

از باغ جنان فتاده در دام عذاب

آدم زپی گندم و من بهر شراب

شیخ بهایی
 

عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۷

 

این ناله که در آتش خویش است کباب

این گریه که در شیشهٔ خم کرده شراب

مرغی است که آتش از هوا می گیرد

مستی است که از خمار جوید می ناب

عرفی
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

تا کرد مرا بازوی وصلت به شتاب

چون دلو همی به چاه هجران پر تاب

اجرای وجودم همه پرداخته شد

چون موم در آتش و چو شکر در آب

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

چشمی دارم چو روی شیرین همه آب

بختی دارم چو چشم خسرو همه خواب

جسمی دارم چو جان مجنون همه درد

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

مائیم و دلی به عشق جانانه خراب

یک سینه در آتش جنون پر تب و تاب

انبانه ای از توشه محشر خالی

چشمی همه چون ابر بهاران پر آب

میرداماد
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

از آتش چهره چون برانداخت نقاب

شد آب دل سوخته ی پر تب و تاب

از معجز حسن اوست ورنه هرگز

آتش نشنیدیم که مسکن کند آب

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

این باران ست و برق ظاهر ز سحاب

یا اشک من و آه من سینه کباب

با آن که قرار همنشینی دارند

از معدلت شاه صفی آتش و آب

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

چشم زین پیش ای بت خورشید جناب

راضی بودی که بیندت گاه به خواب

اکنون اگرت دمی به بیند گرید

آخر چشمم برون آمد از آب

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

ای شاهد جود از تو در زیر نقاب

میمیری اگر نان تو ببینند به خواب

از غایت امساک اگر میل کشند

بیرون ناید ز چشم بی آبت آب

ابوالحسن فراهانی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

عالِم که به جاهلش سوال است و جواب

پیوسته به جهل یابد از خلق، خطاب

هرچند، کس آرمیده باشد، عکسش

آید به نظر مضطرب از جنبش آب

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

زین گونه که رشک داردم در تب و تاب

در وصل، دلم ز یاد هجرست خراب

از اشک نرفت زنگ غم از دل من

ز آیینه ما غبار ننشست به آب

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

بی پیر، مرید کی شود مست و خراب؟

رهبر بودش گرچه خرد در همه باب

هرچند در آفتاب هم گرم شود

بی گرمی شعله کی به جوش آید آب؟

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

عاشق باشد ز شور خود مست و خراب

عاقل ز پی نصیحتش در تب و تاب

از گرمی عقل، عشق افسرده نشد

دریا نشود ز تاب خورشید سراب

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

چندین به خرابی فلک چیست شتاب؟

خواهد شدن این قطره پر باد، خراب

بی ماحصل است طعنه بر چرخ زدن

بی نیش فرو نشیند آماس حباب

[...]

قدسی مشهدی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۹
sunny dark_mode