گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۱

 

یارب یارب به حق تسبیح رباب

کش در تسبیحِ صد سوالست و جواب

یارب به دل کباب و چشم پرآب

جوشان‌تر از آنیم که در خمِ شراب

مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

گفتار مبر ز گوشم ای در خوشاب

دیدار مبر ز چشمم ای عالمتاب

کایام چنان کند که ما را پس ازین

گفتار بود به پیک و دیدار به خواب

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

گر باد وزد بر این دل ریش خراب

ور خواب گذر کند بر این چشم پرآب

باشد که به هر عمر مرا با تو دمی

گفتار بود به پیک و دیدار به خواب

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

گویند شراب کم خور ای پیر خراب

تا ره نزند بر دل بیدار تو خواب

چه جای شراب و خواب کز تلخی عیش

گر زهر خورم روا بود خاصه شراب

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

در عشق تو گر شود مرا خاک نقاب

بس دل که شود ز داغ جور تو کباب

بس روز که بر دریغ من درد خوری

بس شب که خیال من نبینی در خواب

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

 

آن شد که دلم ز طبع چون آتش و آب

می ریخت ز دیده چون در خوشاب

عشقی و جوانی و دل و کامی بود

وین هر سه دگر بار نبینیم به خواب

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

ای چرخ عنانم از سفر هیچ متاب

نانم ز سراندیب ده آبم زسراب

هر شام ز بامیان دهم قرصی نان

هر بام ز شام ده مرا شربتی آب

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

ای چرخ بیار هر چه داری ز عذاب

زنهار مده مرا و در بد بشتاب

طوفان بلا بیار و مندیش از من

زیرا که تو بارانی و من خشت در آب

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

 

ای عکس رخت چو عکس آئینه در آب

آئینه رخ ز یار دیرینه متاب

چون کودک مکتبم که هر شب بینم

از عشق رخ تو روز آدینه به خواب

مجد همگر
 

همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

ای دل که شدی در سر آن زلف به تاب

در جایگه خوشی مکن جنگ و عتاب

وی دیده که تشنه‌ای بر آن درّ خوشاب

گر تشنه‌ای از بهر چه می‌ریزی آب

همام تبریزی
 

همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

زنهار مبالغت مکن در هر باب

در مذهب صاحب خرد این نیست صواب

بر راحت معتدل مزیدی مطلب

کز حرف زیاده می‌شود عذب عذاب

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

هنگام صبوح چون درآیی از خواب

در خواه ز باقیات دوشینه شراب

بر سر کش و دست بر زن و پای بکوب

عشرت به غنیمت کن و فرصت دریاب

حکیم نزاری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

دارم هوس لعل تو ایدر خوشاب

بشتاب تو هم که میکند عمر شتاب

تا کی دل بریان من از خون جگر

بر آتش سودای تو گرید چو کباب

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

بر خاک فتاده رند کی مست و خراب

خونابه فشان ز آتش غم همچو کباب

کم نیست ز زاهدی که دارد بادی

در سر چو حباب ار چه رود بر سر آب

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

معشوقه چو بامداد برخاست ز خواب

یک نیمه نمود رح ز پیروزه نفاب

گفتی که طلوع آفتاب از آبست

طالع شده یک نیم و دگر نیم در آب

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

دی ترک پری پیکر من مست خراب

با تیر و کمان کرد سوی دشت شتاب

تیرش ز کمان میشد و میگفت خرد

خورشید زماه نو روان کرد شهاب

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

ما از می نابیم چنین گشته خراب

بس خانه که آن زمی خرابست و بیاب

هر کس که چو دف حلقه بگوش طربست

بس زود شود کیسه تهی همچو رباب

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

ای باد سحر گهی بصد جهد و شتاب

برخیز و جلال ملک و دین را دریاب

گو ابن یمین گفت که تو بخت منی

زانرو که نمی بینمت الا که بخواب

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

 

ای گشته دلم ز آتش هجر تو کباب

باز آی من سوخته دلرا دریاب

چون چنگ مرا تو در بغل بودی از آن

گر کیسه تهی نبود می همچو رباب

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

ای طاهر اسحق بیا و در یاب

کز آتش هجران تو دل گشت کباب

ما با تو در این رهیم و وامانده تریم

مردانه تو از پیش برفتی بشتاب

ابن یمین
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۹
sunny dark_mode