گنجور

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۱

 

آنها که در این پرده سرایند پدید

از پرده برون همی نمایند پدید

چون پرده براوفتد دران دریا خلق

غرقه نه چنان شوند کایند پدید

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۲

 

هرچیز که آن برای ما خواهد بود

آن چیز یقین بلای ما خواهد بود

چون تفرقه در بقای ما خواهد بود

جمعیت ما فنای ما خواهد بود

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۳

 

تا هستی تو نصیب میخواهد جست

دل روی به خونِ دیده میخواهد شست

تا یک سرِ موی از تو میخواهد ماند

زان یک سرِ موی، کوه میخواهد رست

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۴

 

تا نفس کم و کاست نخواهد آمد

یار تو به درخواست نخواهد آمد

آن میباید که تو نباشی اصلاً

کاین کار به تو راست نخواهد آمد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۵

 

آن را که درین دایره جانی عجب است

در نقطهٔ فقر بینشانی عجب است

هستی تو ظلمت آشیانی عجب است

وآنجا که تو نیستی جهانی عجب است

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۶

 

هرگه که بدان بحر محقّق برسی

در حال به گرداب اناالحق برسی

گر در همه میروی قدم محکم دار

تا گر همهای به هیچ مطلق برسی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۷

 

گر اول کار، آتش افزون گردد

خاکستر بین که آخرش چون گردد

اوّل تن تو چو دل شود غرّه مباش

کاخر بینی کان همه دل خون گردد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۸

 

فانی شده، تا بود، مشوّش نشود

باقی به وجود جز در آتش نرود

چون اصلِ وجودِ کلِّ عالم عدم است

هرکو به وجود خوش شود خوش نبود

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۹

 

عاشق ز کسی نکاهد و نفزاید

لب بندد و راز پیش کس نگشاید

چون کامل شد بترسد از غیرت دوست

هرگز خود را به خویشتن ننماید

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۱۰

 

چندین امل تو ای دل غافل چیست

چون رفتنییی درین سرا منزل چیست

چون عاقبت کار همه گم شدن است

آخر ز پدید آمدنت حاصل چیست

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۱۱

 

تا کی گردی ای دل غمناک به خون

از هستی خویش پاک شو پاک کنون

سی سال ز خویش خاک میکردی باز

دردا که نکردهای سر از خاک برون

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۱۲

 

ای دل همگی خویش در جانان باز

هر چیز که آن خوشترت آید آن باز

در شش در عشق چون زنان حیله مجوی

مردانه درا و همچو مردان، جان باز

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۱۳

 

هم راه تن و هم ره جان او گیرد

هر ذره که هست در میان او گیرد

از خویش چو در هستی او گم گردی

پیش نظرت همه جهان او گیرد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۱۴

 

گر در هیچی مایهٔ شادی و بقاست

ور در همهای قاعدهٔ درد و بلاست

تا در همهای در همه بودن ز هواست

بگذر ز همه و هیچ میندیش که لاست

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۱۵

 

دلشاد مشو ز وصل اگر در طربی

دل تنگ مکن ز هجر اگر در تعبی

از شادی وصل و غم هجران بگذر

با هیچ بساز اگر همه میطلبی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۱۶

 

مرد آن باشد که هر نفس پاکتر است

در باختن وجود بیباکتر است

مردی که درین طریق چالاکتر است

هرچند که پاکتر شود خاکتر است

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۱۷

 

آن بهٔ که زخود کرانه بینی خود را

تا محرم این ستانه بینی خود را

گر هر دو جهان به طبع تو خاک شوند

کفرست که در میانه بینی خود را

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۱۸

 

گر مرد رهی ز ننگ خود پاک بباش

بی هستی خویش چست و چالاک بباش

گر میخواهی که مرده خاکی نشوی

جهدی بکن و به زندگی خاک بباش

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۱۹

 

تا چند به خود درنگری چندینی

در هستی خود رنج بری چندینی

یک ذرّه چو وادید نخواهی آمد

خود را چه دهی جلوهگری چندینی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۲۰

 

آن بهٔ که زعقل خود جنون یابی باز

ور دل طلبی میان خون یابی باز

تا یک سر سوزن از تو باقیست هنوز

سر رشتهٔ این حدیث چون یابی باز

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode