گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - گواه سخنوری

 

آمد، چو دو نیمه برفت از شب

آن ساده بناگوش سیم غبغب

با چهرهٔ روشن چو تافته روز

با طرهٔ تاری چو قیرگون شب

ابروش به خون ریختن مهیا

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۴ - نثار به پیشاهنگان

 

ای قد تو چون سرو جویباری

وی عارض تو چون گل بهاری

ای لعل تو چون خاتم بدخشی

وی زلف تو چون نافهٔ تتاری

دامان تو مانندهٔ دل من

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۵ - خبر نداری

 

ای ثابتی از من خبر نداری

ای جان دل از تن خبر نداری

ای دوست ازین بستهٔ گرفتار

در پنجهٔ دشمن خبر نداری

ای گل‌، ز بهار تو کش خزان کرد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode