گنجور

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » مقدمه

 

گفتی که دلت کجاست جانا

در زلف نگر، نه دور جائیست

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » مقدمه

 

کَالدُّرِّ فِی صَدَفٍ وَالخَمرِ فِی خَزَفٍ

در زلف نگر، نه دور جائیست

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان آهو و موش و عقاب

 

کاری که نه کارِ تست، مسپار

راهی که نه راهِ تست، مسپر

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب پنجم » داستانِ نیک مرد با هدهد

 

ناکام شدم به کامِ دشمن

تا خود ز توام چه کام‌روزیست؟

مرغی‌ست دلم بلند پرواز

لیکن ز قضاش، دام روزی‌ست

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب هفتم » داستان شتر با شتربان

 

ای مرهمِ صد هزار خسته

وی شادیِ صد هزار غمگین

وی از همه روبها ندیده

رایِ تو ظلامِ روی تخمین

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب هفتم » داستانِ موشِ خایه‌دزد با کدخدای

 

چون کار بنام آید و ننگ

بر آتش چون کباب و بر تیغ چوزنگ

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب هشتم » داستان خسرو با مرد زشت‌روی

 

داده بقلم قرارِ دولت

تیغ آمده یارِ غارِ دولت

بگشاده گره‌ز ابرویِ بخت

بر بسته همه شکارِ دولت

سعدالدین وراوینی
 
 
sunny dark_mode