گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۵۸

 

نقش مراد دنیا، نقش بر آب باشد

روی زمین سراسر، دشت سراب باشد

مست گذاره باشد، چون گل سوار گردد

دولت همیشه اینجا، پا در رکاب باشد

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۹۱

 

چون نقش آن خط و خال، لوح خیال گیرد

از دفتر دل ما، اقبال، فال گیرد

سودای آن پری کرد، از دیده ها نهانم

هرکس خیال ورزد، شکل خیال گیرد

عیش ار به کام خواهی، نفس دنی ادب کن

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۷۴

 

از ضعف مشکل آید، چون می برد ز خویشم

بالین خواب سازد، از مخمل فرنگم

کلکم کند به نیرنگ، پرداز چهرهٔ گل

مشاطّهٔ بهار است، افکار نیمرنگم

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۸۸

 

زانوی بی کسی هاست، بالین خستهٔ من

شد مومیایی دل، رنگ شکستهٔ من

پاس ادب به عاشق، نگذاشت اختیاری

کاری نمی گشاید، از دست بستهٔ من

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۱

 

تا شانه خشک دستم، بی زلف یار مانده

کارم زدست رفته ، دستم ز کار مانده

صبح جوانی ما، بگذشت و شام پیریست

ازکف شراب رفته، در سر خمار مانده

چون شمع آتشین دل، خود را چرا نسوزم؟

[...]

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode