×
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶
خاک در تو ما را به ز آب زندگانی
در سر هوای سرورت عمریست جاودانی
هر درد و غم که داری خواهم بجان که باشد
دردازتوعافیت ها غم از تو شادمانی
دست شکستگان گیر ای صاحب مروت
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹
بر قامت تو شد راست دنیای کن فکانی
بر تارک تو زیبا است اکلیل من رآنی
از یکدمت نخستین جانبازی است برطین
چون زهرهٔ ریاحین از باده مهرگانی
هستی بر انبیا شه فرمانبرت که و مه
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱
خوبان همه چو صورت تو دلنشین چو جانی
گر گوش حق شنو هست هم اینی و هم آنی
از شوق روی دلبر دارم دلی بر آذر
ای پرده دار آن در زان پرده کی نشانی
با دوست همنشینیم و ز هجر او دلم خون
[...]