گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳ - وله ایضا

 

سلطان محمد آن شمع کز پرتو وجودش

گردیده بود گردون محفل فروز دنیا

در صفحهٔ رخش بود رنگ صلاح ظاهر

وز مطلع جبینش نور فلاح پیدا

از بی وفائی عمر ناگه چو رخت بر بست

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶

 

فوت امیر چندان آمد گران بر ایام

کز بار آن مصیبت پشت فلک دو تا شد

چون در ریاض هستی نخل مراد ما بود

تاریخ رحلتش نیز نخل مراد ما شد

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۲ - وله ایضا

 

ای شهریار ذیشان کز غایت بزرگی

شان تو بی‌نیاز است از مدح خوانی من

گرد بنای حسنت هست آهنین حصاری

از پاس دعوت خلق چون پاسبانی من

این پاسبانی اما چون دولت تو باقیست

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۷ - در شکایت فرماید

 

ای بر سبیل حاجت صد محتشم گدایت

وی درکمال حشمت ارباب حاجت از تو

در کوچهٔ ظرافت عمری دواندام از جهل

کردم در آخر اما کسب ظرافت از تو

از مهر من بناحق کردی تمسکی راست

[...]

محتشم کاشانی
 
 
sunny dark_mode