گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۵۸

 

با قبله طاق ابروی او را چه نسبت است؟

انصاف شیوه ای است که بالای طاعت است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۵۹

 

موی سفید ریشه آه ندامت است

پیری خمیرمایه چندین کدورت است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۶۰

 

ای شانه زلف و کاکل دلدار نازک است

باریک شو که رشته این کار نازک است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۶۲

 

چندان که خار در پی آزار بلبل است

در زیر چشم (غنچه) هوادار بلبل است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۶۳

 

این شور در جهان نه از افلاک و انجم است

هر فتنه ای که هست (به) زیر سر خم است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۶۴

 

دیدار یار در گره چشم بستن است

بند نقاب او ز دو عالم گسستن است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۶۵

 

درمان درد هجر ز جان دست شستن است

این چاه دور را رسن از خود گسستن است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۶۸

 

چشمم ز پهلوی دل دیوانه پر شده است

از دست شیشه ام دل پیمانه پر شده است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۶۹

 

نی انجمن فروز شراب شبانه است

گلگون باده را نفسش تازیانه است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۴

 

آب حیات آتش رخساره ها می است

باد مراد کشتی می نغمه نی است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۵

 

حسنت هلال را به سر آسمان شکست

می خواست چله (را) بنشاند، کمان شکست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۶

 

رخسار او مقید زلف بلند نیست

این صید پیشه را نظری با کمند نیست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۷

 

ما را شکایت از سخن تلخ یار نیست

این گوشمال هیچ کم از گوشوار نیست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۸

 

ما را کنار و بوس توقع ز یار نیست

دریای بی قراری ما را کنار نیست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۹

 

در گریه بی رخت مژه را اختیار نیست

در رشته گسسته گهر را قرار نیست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴۰

 

عمر عزیز قابل سوز و گداز نیست

این رشته را مسوز که چندان دراز نیست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴۱

 

گفتی نمی توان ز لب دلستان گذشت

گر بگذری ز وادی جان می توان گذشت

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۸

 

نخلی که سرکشی نکند پایمال باد!

خون گل پیاده به گلچین حلال باد!

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۹

 

سیر شکوفه عقل مرا زیر دست کرد

این ماهتاب روز، مرا شیرمست کرد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۱۰

 

در گلشنی که حسن تو عارض جمال کرد

گل آب و رنگ خود عرق انفعال کرد

صائب تبریزی
 
 
۱
۷۶
۷۷
۷۸
۷۹
۸۰
۸۱
sunny dark_mode