گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۱

 

سروْ ایستاده بِهْ، چو تو رفتار می‌کنی

طوطی خموش به، چو تو گفتار می‌کنی

کس دل به اختیار به مهرت نمی‌دهد

دامی نهاده‌ای که گرفتار می‌کنی

تو خود چه فتنه‌ای که به چشمان ترک مست

[...]

۱۲ بیت
سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۳

 

دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی

بازار خویش و آتش ما تیز می‌کنی

گر خون دل خوری فرح افزای می‌خوری

ور قصد جان کنی طرب انگیز می‌کنی

بر تلخ عیشی من اگر خنده آیدت

[...]

۵ بیت
سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۳

 

ای باد صبحدم خبر دلسِتان بگوی

وصف جمال آن بت نامهربان بگوی

بگذار مشک و بویِ سر زلف او بیار

یاد شکر مکن؛ سخنی زآن دهان بگوی

بستم به عشقِ مویِ میانش کمر چو مور

[...]

۹ بیت
سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳

 

گفتم چه کرده‌ام که نگاهم نمی‌کنی؟

وآن دوستی که داشتی اول چرا کم است؟

گفتا به جرم آنکه به هفتاد سالگی

سودای سور می‌پزی و جای ماتم است

۲ بیت
سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۹

 

گفتم به ره ببینم و دامن بگیرمش

کای رشک آفتاب جمال منیر تو

شهری بر آتش غم هجران بسوختی

اول منم به قید محبت اسیر تو

انعام کن به گوشهٔ چشم ارادتی

[...]

۵ بیت
سعدی
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۶۵