گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۴

 

گر خسته دل همی نپسندی بیار رو

تیمار عاشقی ز رهی باز دار رو

گر من گیاه سبزم و تو ابر نوبهار

هل تا گیه بجوشد بر من بهار رو

پس گر به رود جیحون غرقه شوم در آب

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۵

 

عشق و شراب و یار و خرابات و کافری

هر کس که یافت شد ز همه اندهان بری

از راه کج به سوی خرابات راه یافت

کفرش همه هدی شد و توحید کافری

بگذاشت آنچه بود هم از هجر و هم ز وصل

[...]

سنایی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode