گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۱

 

هیچم ز گریه قدر برین خاک کو نماند

چندان گریستم که مرا آب رو نماند

ساقی بحال تشنه لبان غبار غم

گاهی نظر فکند که می در سبو نماند

گل بی رخت بباغ ز باران اشک من

[...]

اهلی شیرازی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

آمد خزان و سیر چمن آرزو نماند

در باغ روزگار گل رنگ و بو نماند

در هیچ ابر آب مروت نیافتم

از سبزه غیر نام به لبهای جو نماند

از بس که در جهان سر بی مغز شد بلند

[...]

سیدای نسفی
 
 
sunny dark_mode