گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۱

 

آن گل چو شمع بر من مدهوش میزند

خونم ز شوق تیغ دگر جوش میزند

چون شمع هرکه سوخته شد دل نهد به نیش

خام است عاشقی که دم از نوش میزند

هم خود مگر ز لطف بفریاد من رسد

[...]

اهلی شیرازی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲

 

آن طره چون علم به سر دوش می زند

نازک سبک عنان به کف هوش می زند

زنهار به هوش باش در این بزم آتشین

تا نغمه حلقه ای به در گوش می زند

من در نفس گدازی و این عشق بدگمان

[...]

عرفی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۹

 

از نکهت تو باده ره هوش می زند

گل را حدیث روی تو بر گوش می زند

در آه و ناله مصلحت خویش دیده ایم

از پختگی ست گر می ما جوش می زند

مغرور صبر خویش مشو در جفای دوست

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۶۶

 

خط تو راه دین ودل وهوش می زند

ته جرعه ای است این که به سرجوش می زند

از خط سبز مستی حسن تو کم نشد

این می به شیشه رفت وهمان جوش می زند

بر آتش عذار تو دامان دیگرست

[...]

صائب تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۹۳

 

از روی لاله رنگ تو خون جوش می زند

بوی تو راه قافلهٔ هوش می زند

چون کاکلت، مدام نباشد سیاه مست

در صبح عارضت، می سرجوش می زند

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » ترکیب بند در مرثیهٔ حضرت سید الشهدا (ع)

 

طوفان خون، ز چشم جهان جوش می زند

بر چرخ، نخل ماتمیان، دوش می زند

یا رب شب مصیبت آرام سوز کیست

امشب که برق آه رَهِ هوش می زند؟

روشن نشد که روز سیاه عزای کیست

[...]

حزین لاهیجی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸

 

هر گه که دل به یاد لبی جوش می زند

صد موج بوسه بر لب خاموش می زند

گردم به گرد مست شرابی که بی دریغ

خود را به زور غمزه در آغوش می زند

بر هم نمی زند مژه، چشم تحیرم

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode