×
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۰
عالم منور است به نور حضور او
خوش روشن است دیدهٔ مردم به نور او
جام جهان نماست که داریم در نظر
در وی چو بنگریم نماید ظهور او
ما و شرابخانه و رندان باده نوش
[...]
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵
دل را حضور نیست دمی بی حضور او
خرم دلی که شاد بود با سرور او
پویندگان وادی ایمن توقُّفی
باشد که لمعه ای بدرخشید ز نور او
سالک به اهتمام ارادت وصال یافت
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل پنجم - قطعهها و تکبیتیها » شمارهٔ ۹۲ - بی شک
کس در حضور تو کند ار غیبت کسی
بی شک که غیبت تو کند در حضور او