گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸۸

 

کم زان که جان به کوی تو دانیم سوختن

گر جمله وام را نتوانیم توختن

گر تو نظاره آیی و یا پرسش کنی

ما را کدام چاره به از جامه دوختن؟

در پرده پوشی ام چه کنی کوشش، ای رقیب

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش اول - قسمت اول

 

سرغیب آن را سزد آموختن

کو زگفتن لب تواند دوختن

شیخ بهایی
 
 
sunny dark_mode