گنجور

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳

 

تا رنگ مهر از رخ روشن گرفته‌ام

بی‌رنگ او ببین که چه شیون گرفته‌ام

دریای من غذای دل تنگ من شدست

دریای کشتیی که به سوزن گرفته‌ام

آهن دلا دلم ز فراق تو بشکند

[...]

انوری
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۸

 

دل را از آن دو طره پرفن گرفته ام

از هند زلف رخصت رفتن گرفته ام

با شعله ام بنسبت عریانی الفت است

زان روی جا بگوشه گلخن گرفته ام

هرگز ز سنگ دلشکنانم هراس نیست

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵۹

 

دل را ز زلف آن بت پرفن گرفته ام

این سنگ را ز چنگ فلاخن گرفته ام

صائب تبریزی