گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳

 

ما سینه را ز جور تو غافل شکافتیم

آهی زدیم و آبله ی دل شکافتیم

لیلی نمینمود رخ از غایت غرور

مجنون شدیم و دامن محمل شکافتیم

زخم آنچنان نشد که فراهم شود دگر

[...]

بابافغانی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۷

 

صد پردهٔ تصور باطل شکافتیم

تا اندکی معادلهٔ دل شکافتیم

نوری نداشت غمکده، حسن از دریچه تافت

روزن به آن دریجه مقابل شکافتیم

آن کشته ایم کز اثر نوحه های خویش

[...]

عرفی
 
 
sunny dark_mode