گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۶

 

ای داشته به سر ز رعونت کلاه کج

سر کج مکن که کج بودش جایگاه کج

سیلی باد بین که چسان افگند به خاک

غنچه که می نهد دو سه روزی کلاه کج

از چشم راست بین همه را، کز کژی بود

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۴

 

دیدم کلاه ابروی آن کجکلاه کج

از پیچ و تاب شد به دلم تیر آه کج

کج کج بود خرام سیه مست باده را

چشمت از کند به سوی من نگاه کج

افغان دل به نالهٔ زنجیر شد بدل

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode