×
امیر معزی » ترکیبات » شمارهٔ ۱
تاجان به تن بود غم جانان بهجان کشم
سر برنهم به خطش و خط بر جهان کشم
ور عذر خواهد آن بت ور ناز گر شود
عذرش به دل پذیرم و نازش به جان کشم
چون زاسمان مرا بهزمین آمدست ماه
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱۰
از زلف او چگونه دل ناتوان کشم؟
در دست دیگری است عنانم چسان کشم؟
مرکز شود ز تنگی دل در نظر مرا
خود را اگر به دایره لامکان کشم
دامان برگ گل نه به اندازه من است
[...]