گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۲

 

هر عاشق از رهی به حریم وصال رفت

مجنون پی سیاهی چشم غزال رفت

چشم و دهان یار تلافی کند مگر

عمر عزیز را که به خواب و خیال رفت

خالش به خط سپرد دل خون گرفته را

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۴

 

دل ماند بی‌حس و غمت افشانده بال رفت

این ناوک وفا همه جا پوست‌مال رفت

خلقی ازین بساط به وهم ‌گذشتگی

بی‌نقش پا چو قافلهٔ ماه و سال رفت

زین دشت‌ گرد ناقهٔ دیگر نشد بلند

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode