گنجور

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان غلام بازرگان

 

جایی رسیده‌ای که نبیند محیطِ تو

گر سوی چرخ بر شود اندیشه سالها

روزی که روزگار بنایِ تو می‌نهاد

ناهید رودها زد و خرشید فال‌ها

سعدالدین وراوینی
 
 
sunny dark_mode