گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷

 

جرعه مده، که وقت شد اشتر من که عف کند

نقل منه، که او دگر کم سخن علف کند

اشتر من به ناخوشی سر ننهد گرش کشی

ای که مهار می‌کشی، عفو کنش چو عف کند

شور سرست و خیره سر، خار گرست و شیره خور

[...]

اوحدی
 
 
sunny dark_mode