گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۹

 

آه که خاک راه شد دیده من به راه تو

کرده چرا کاه چهره‌ام فرقت عمرکاه تو

بر دل من جفای تو بس که نهاده بار غم

غیر نبرده پی بدان چون شده بارگاه تو

بنده‌ام و به جز درت نیست پناه من دگر

[...]

کمال خجندی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۱

 

باز چو صبح کرده‌ام تحفهٔ بارگاه تو

رنگ شکسته‌ای‌ که نیست قابل‌ گرد راه تو

ذره به بال آفتاب تا به سپهر می‌رود

کیست به خود نمی‌کند ناز ز دستگاه تو

بسکه شکوه جلوه‌ات ریخته است ز هر طرف

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode