گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۰

 

یار قبا چست کرد، رخش به میدان برید

این سر و هر سر که هست در خم چوگان برید

غمزه زن ما رسید، ساخته دارید جان

یوسف ما چون رسید، مژده به کنعان برید

از رخش امروز اگر توشه شود نعمتی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode