گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

با سر زلف تو مرا کار به جایی نرسد

درد مرا گر تو تویی از تو دوایی نرسد

از تو هر آن روز که من گل به وفا می طلبم

شب نرسد تا به دلم خار جفایی نرسد

در غم آنم که شود عمر من از دست چو گل

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۳۵

 

یا قمرا مقامرا ملکت قلب القمر

قم اسقنی الخمر فقد قام خطیب السحر

صبح رخ از پرده نمود ای بدو رخ رشگ پری

خیز و مکن وقت سحر همچو سحر پرده دری

واسق ثلثا صافیا مسلما عن کدر

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 
 
sunny dark_mode