گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - سرنیزه

 

قاعدهٔ ملک ز سر نیزه است

کس نزند بر سر سرنیزه دست

عدل شود از دم سرنیزه راست

فتنه شود از سر سرنیزه پست

بس‌سر سرکش که‌ به‌ سرنیزه رفت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۵ - شیراز

 

شد پارس یکی حلقهٔ گزین

شیراز بر آن حلقه چون نگین

بر حلقهٔ انگشترین پارس

شیراز بود گوهری ثمین

از سبزهٔ شاداب و سرخ گل

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۹ - شاعری در زندان

 

آنچه در دورهٔ ناصری

مرد و زن کشته شد سرسری

آن به عنوان لامذهبی

این به عنوان بابیگری

آن به عنوان جمهوریت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۰ - شکایت

 

پشت مرا کرد ز غم چنبری

گردش این گنبد نیلوفری

هستم من عیسی آموزگار

کرده جهودانم حبس از خری

بس که به من تیغ ببارند و تیر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode