گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

مژده گل چه میدهی عاشق مستمند را

داغ دل است هر گلی مرغ اسیر بند را

دود درون من ترا دفع گزند بس بود

جان کسی چه میکنی دود دل سپند را

چند ز بهر سوزمن گرم چو برق بگذری

[...]

اهلی شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

داد اجازه بر سخن آن لب نوشخند را

باش که پسته بشکند باز رواج قند را

تا نرسد بدامنت گرد ملالتی زما

خاک شدیم در رهت تند مران سمند را

عقل حریص دانه مژده دام میدهد

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode