×
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۸
بانگ زدم من که دل مست کجا میرود
گفت شهنشه خموش جانب ما میرود
گفتم تو با منی دم ز درون میزنی
پس دل من از برون خیره چرا میرود
گفت که دل آن ماست رستم دستان ماست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۰
تا مه نوبر فلک بالگشا میرود
در نظرم رخش عمر نعلنما میرود
خواه نفس فرضکن خواه غبار هوس
نی سحراست ونه شام سیل فنا میرود
قطع نفس تا بجاست خاک همین منزلیم
[...]