گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۰

 

دبدبه ای می زنند بر سر بازار عشق

هم سر جان می دهند کیست خریدار عشق

خود نبود آدمی بلکه جمادی بود

هر که به جان و به دل نیست گرفتار عشق

قصه ی آن شیخ پیر کز پی هفتاد سال

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۱

 

دوش مرا پیش کرد قافله سالارِعشق

گفت بیا طوف کن کعبۀ اسرارِ عشق

قافله برداشتم بادیه بگذاشتم

قافله بر ذکرِ حق بادیه بر خارِ عشق

تا به درِ کعبه برد حاجیِ نفسِ مرا

[...]

حکیم نزاری
 
 
sunny dark_mode